قتل هاله سحابی ، دختر مرحوم عزت الله سحابی که به دست ایادی قداره بند "حکومت " در روز مراسم خاکسپاری آن زنده یاد صورت گرفت، همچنین جان باختن هدى صابر، روزنامهنگار و فعال ملی- مذهبی که در اعتراض به قتل هاله سحابى ، در زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده بود ، دل هر انسانی را به درد آورد. من نیز در کمال ناباوری از این حد وقاحت و بی شرمی مسئولین "نظام"، آه از نهادم برآمد و در همان حال که خبر را می خواندم لعنت و نفرینم را نثار همه عوامل ریز و درشت و پنهان و آشکار این رژیم خونریز- از آن رهبر بی همه چیزش گرفته تا همه آن کسانی که به پشتگرمی این حکومت به خود اجازه چنین تجاوزاتی را می دهند- کردم. بویژه آن کسانی که با حقه بازی و شیطنت، این شیطان مجسم را به مقام ولایت و خدایگانی رساندند و با زور و قلدری وجود نحسش را بر ملت ایران تحمیل کردند. باشد که سوز لعن و نفرینم به آه و ناله میلیونها ایرانی ستم دیده بپیوندد و از آن، آتش سهمگین به خرمن هستی شان بیفتد و به مصداق آیه شریفه (آل عمران/21) : "و یقتلون الذین یامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم (= و آنها که می کشند کسانی از مردم را که به مساوات امر می کنند، پس بشارت بده ایشان را به عذابی سخت"، هرچه زودتر این وعده الهی شامل حالشان شود و به سزای عمل زشت شان در همین دنیا برسند تا که از عقوبت و عاقبت شان درسی برای آیندگان بویژه تمامیت خواهان و خودکامگان فراهم آید.
اما ، از آنجایی که رفتار انسانی ما اعم از اینکه کار خیر کنیم و یا شر ، در زندگی فردی و اجتماعی مان، هرگز از بین نمی رود بلکه در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه وجدان مان باقی می ماند و همچنین در صفحات تاریخ ثبت خواهد شد، فکر می کنم که بطور قطع و یقین هرکس بازتاب و نتیجه عملش را بنوعی در همین دنیا مشاهده می کند. قرآن هم می فرماید(7/ زلزله): "فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره ومن یعمل مثقال ذرة شرا یره (= هرکس به اندازه یک ذره کوچک عمل خیر کند خیر می بیند و به اندازه یک ذره کوچک عمل شر کند شر می بیند". بر این اساس مولانا هم می گوید:
این جهان کوهاست و فعل ما ندا
سوی ما آید ندا ها را صدا
فعل تو كان زايد از جان و تنت
همچو فرزندي بگيرد دامنت
با عنایت به این موضوع و توجه به این شعر سعدی که: " بنی آدم اعضای یک پیکرند" مشخص است که ما انسانها (بعنوان یکی از اعضای جامعه) - به هر دلیلی- اگر مرتکب خطایی بشویم و یا شری را بوجود آوریم، آنگاه بازتاب شر ما نه فقط بر خود ما، که در واقع بر روی جامعه نیز اثر می گذارد. از این منظر که نگاه می کنیم، می بینیم پندار و رفتار انسانی ما چقدر مهم و حساس و چقدر می تواند در جامعه ای که بدان تعلق داریم تاثبر گذار باشد، و اینکه زرتشت سپیتمان، گفت: "پندار نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک" تا کجاها تیر نظر و معنای گفتار پاکش نشانه داشته است.
بر این اساس، وقتی 97 درصد مردم ایران رای به برقراری "نظام جمهوری اسلامی" می دهند و در پی حقه بازی رهبر این نظام از گنجاندن طرح ظالمانه و مشرکانه "ولایت فقیه" در قانون اساسی "نظام" اقدام به قیام دسته جمعی نمی کنند و 32 سال اجازه می دهند دولتها و حکومت های بی مسئول بر سرنوشت شان حاکم باشند آنگاه می توان گفت مسئولیت مرگ خانم هاله سحابی و باقی آزادی خواهان ایرانی کسی نیست جز آنهایی که این حکومت را طی این 32 سال با رفتن به پای صندوق های رای تایید کرده اند و طی همه این سال ها با بازی های "نظام" بازی کرده اند.
بر این اساس، می توان گفت که "جمهوری اسلامی" تنها مسئول اصلی مرگ خانم هاله سحابی نیست. و یا فقط مسئولین و مامورین خودسر "جمهوری اسلامی" نیستند که باعث شده اند که انسان آزاده خواهی چون زنده یاد هدا صابر با اعتصاب غذا در اسارتگاه های "جمهوری اسلامی" از حق حیات خود صرف نظر کند . اگر "بازتاب شر ما به خودمان بر می گردد" و "بنی آدم اعضای یک پیکرند" بنابراین این کل جامعه ایرانی است که باعث از بین رفتن فرزندان خود (یعنی اعضای پیکر جامعه) می شود. از قدیم هم گفته اند "خواب خرد هیولا می آفریند". و اینکه "جمهوری اسلامی" پدیده ای نیست جز نتیجه خواب مردم و غفلت آنهایی که داعیه رهبری این مردم را داشتند. در این قتل و دیگر ضایعاتی که به توسط این رژیم خودکامه صورت گرفته و می گیرد، ما باید خودمان را متهم کنیم و بگوییم که از ماست که بر ماست. در قرآن هم آمده (۳۰/شوری): "و ما اصابکم من مصیبتة فبما کسبت ایدکم" (= و هر مصیبتی که به شما برسد از چیزی است که خودتان به آن دست زده اید و کسب کرده اید).
متاسفانه در این ضایعاتی که به دست "جمهوری اسلامی" صورت می گیرد می توان دست خیلی از آشناها را دید. حتا دست سحابی ها ، دست مهندس بازرگان و یارانش. دست مذهبیون از ایت الله ها گرفته تا دست کمونیست ها و توده ای ها و مجاهدین خلق در این فتنه و ضایعات مشاهده می شود. حتا دست شاه و وزیران و اربابان جراید آن زمان و همه آن مردمی که در آن مملکت عضوی از پیکر آن جامعه به حساب می آمدند اما در جایی که می بایست کار اساسی و درستی را صورت دهند، ندادند و برعکس با ندانم کاری شان چنان وضعی را پیش آوردند که امروزه زشتی نتیجه کردارشان بر همگان آشکار شده است.
مسلما مسئولیت آنهایی که با حمایت شان از "جمهوری اسلامی" و شرکت کردن شان در حکومت در جا انداختن این "نظام" خودکامه در طی این سالها دست داشته اند و باعث شدند تا این شر عظیم تولید شود از همه بیشتر است و بر اساس همین رابطه است که می بینیم بازتاب فکر خراب و عمل زشت آنها بیشتر از هرکس دامنگیر خودشان شده و امروزه این گروه از حامیان پیشین "جمهوری اسلامی" بیش از هرکس از این رژیمی که خود در بوجود آوردنش دست داشته اند، زخم خورده اند.
بنابراین ، وقتی از این منظر به این موضوع نگاه می کنیم می بینیم که در انقلاب سال 57 همه ایرانیان اعم از شاه تا تک تک شهروندان سالم آن سرزمین (غیر از بیماران و زمین گیران و بی سوادان که حرجی به ایشان نیست) نقش داشته اند و از آن بابت می باید بخاطر خطاها شان و لغزش ها شان در رنج و عذاب باشند. و مگر غیر این است که امروزه از خانواده سلطنتی گرفته تا طرفداران خمینی ، از یاران مهندس بازرگان و سحابی گرفته تا حتا کسانی چون رفسنجانی و خاتمی و موسوی و کروبی و .... همه و همه به عذابی که در قانون هستی و وعده الهی تصریح شده گرفتار آمده اند و اینک به ندانم کاری و استیصال "چه کنم" در رنج و سختی بسر می برند. مهندس بازرگان اول از همه گفت: "سه سه بار به نه بار".
اما مسئله اینجا است که اگر همه ما هم، امروز از آنچه آن روزها کردیم پشیمان باشیم، آن تغییری در روند امر و قانون هستی پیش نمی اورد مگر آن که این پشیمانی، ما را به یک درد مشترک ملی رهنمون سازد. وقتی همه این تجربه حسی را داشتند و تک تک ایرانیان با گوشت و پوست و استخوانشان این درد را تجربه کردند و" کشتن یک انسان مظلوم را کشتن همه جامعه تلقی کردند"، و از آن در سختی بسر بردند، آنگاه بمثابه " چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار" می توان امیدوار بود که مردم ما - از این غم به یک درد مشترک ملی رسیده اند و مصمم اند تا آن را به یک فریاد همگانی همآهنگ ملی تبدیل نمایند.
به هر روی من فکر می کنم که نخستین گام در جهت رسیدن به این مسیر آنست که ایرانیان (از همه طبقات آن) مسئولیت خطایی را که صورت گرفته و بنوعی همه در آن دست داشته اند، بپذیرند و با آگاهی اذعان کنند که ریشه اصلی مشکلی که امروز در گیر آنند به آنجایی بر می گردد که همه حق و حقوق خودشان را به یک چیز نا شناخته (منکر) بنام "جمهوری اسلامی" تفویض کردند. چراکه درواقع آنها ندانسته از کسی پیروی کرده بودند که سودای ولایت داشت و نمی خواست که ایرانیان بدون داشتن قیم و سرپرست ، سرنوشت سیاسی خود را به دست بگیرند. ایرانیان (بویژه مسلمانان ایرانی) باید از بابت آن روزهای شومی که در آن از خود سلب اختیار کردند و شرک ورزیدند و کسی را به ولایت نشاندند که در روز روشن نسبت دروغ و افتری به خدا می داد و خود را در جایی می نشاند که خداوند در قرآن مجید آن را حتا شایسته پیامبرش نکرده بود، براستی پشیمان باشند. از این مسیر ما بهم نزدیک می شویم و می توانیم با یک نوع توبه و برائت دسته جمعی به یک خودآگاهی ملی برسیم. با این کار، همه ی ما (از همه گروه ها و مذاهب و احزاب و صنوف) بهم نزدیک شده و می توانیم با عبور کردن از سد "جمهوری اسلامی" حتا مشکلات بعدی مان را نیز حل نماییم. و الا بدانیم از آنجایی که "نظام ولایی جمهوری اسلامی" یک نظام مشرکانه و ظالمانه است، این کشت و کشتارها ادامه خواهد داشت و اینکه شرّ آن تمام شدنی نیست.
مطمئنا تا زمانی که هستند کسانی که از فکر "جمهوری اسلامی" دفاع می کنند و نمی توانند بخاطر منافع شخصی و گرو هی خود به عملکرد ناسالم آن فکر ناصواب ، پی ببرند، این جریان مخرب و چرخه همراهی کردن با نظام و پشیمان شدن و متضرر شدن و دادن این گونه "قربانی ها" و بدتر از آن، همچنان ادامه دارد، تا آن زمان که بیشتر منابع و سرمایه های بنیادین این کشور به دست سفلگان و بی مایگان مجذوب "بیت رهبری"(بخوانید بت اعظم)، به نابودی بکشد و شیرازه کشور از هم پاشیده شود. این است داستان غم انگیز کشور ما و غم انگیزتر اینکه اگر بخواهیم دوباره به سخن کسانی گوش بدهیم که کارنامه اعمال شان در تمامی این سالها پر از اشتباه کاری است و حاضر نیستند بگویند خطا کردیم. ما مردم باید خیلی نادان باشیم اگر بخواهیم به سخن "ایشان" توجه کنیم و از همان راه ها که یک بار تجربه کردیم، دوباره فریب بخوریم.
حسین میرمبینی
16 جون 2011
ساکرامنتو - کالیفرنیا