Saturday, May 14, 2011

بترسید از آتشی که هیزمش مردمند

من این مطلب را گرچه 2 سال پیش ( سپتامبر 2009) نوشته ام اما به نظرم موضوعش بسیار جدی است که باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد
بترسید از آتشی که هیزمش مردمند». بقره 24
پیش درآمد:
این مقاله از آنرو نوشته شده که نویسنده اش فکر می کند که ایرانیان نهایتا درگیر یک جنگ داخلی خواهند شد. جنگی که به هرروی از جانب نیروهای وفادار به «انقلاب» و نظام «جمهوری اسلامی» دارد شکل می گیرد و بر همه ایرانیان (از هر گروه و قوم و صنفی) تحمیل می شود. جنگی که بنوعی از سوی سایر نیروهای مخالف این جریان نیز دامن زده می شود و می رود تا شعله های سرکش اش دامن یک یک ایرانیان را بگیرد. جنگی که هیچگاه نه از جانب تحمیل کنندگانش و نه از جانب دامن زدگانش به درستی، نه بررسی شده و نه پیش بینی شده و نه هرگز معلوم گشته که سرانجامش چیست و چراست که باید مردم عادی هزینه آن را بپردازند و برایش کشته شوند. البته همه طرفهای درگیر می گویند که ملت پیروز خواهد شد اما هرگز معلوم نمی دارند که «پیروزی» و «ملت» نزد آنها به چه معنا است و اصلا آیا این پیروزی به بهای کشته شدن تعداد کثیری از مردم و احیانا از دست دادن استقلال مملکت نیز عاقلانه و یا حتا مقرون به صرفه است یا خیر؟ «جمهوری اسلامی» یک بار برای 8 سال مداوم ما را درگیر یک جنگ خارجی کرد که قرار بود برای ما رحمت آورد اما به واقع حاصلش چیزی نبود جز آنکه میلیون ها انسان جان و هستی و سلامت روانی و جسمانی شان را در آن از دست دادند و از آن همین اراذل و اوباشی بیرون آمدند که امروز بر جان و مال و ناموس همه ما تسلط پیدا کرده اند و توانسته اند همه ارکان اجرایی ، قانونی و قضایی «جمهوری اسلامی» و البته تمامی ثروت ملی را منحصرا قبضه کنند. اینک اما آنها ما را درگیر یک جنگ داخلی تمام عیار کرده اند. جنگی که برنده نهایی ندارد و دوسوی جبهه آن را ایرانیانی تشکیل می دهند که بنوعی خود قربانی این حکومت اند. حکومتی که اساسش از همان ابتدا بر کجی نهاده شده که تا سرنگون نشود و یا از بنیان دگرگون نشود فساد و تبه کاری اش پایان نگیرد.

اصل مطلب:
به نظر من بزرگترین مشکل امروز ما ایرانیان مسئله هویت است. از ندانستن این مسئله و گنگ بودن صورت مسئله پدیده «هویت» است که ما با هم اختلاف می کنیم و یا قادر نیستیم که حتا بر سر مسائلی که امروزه حیات اجتماعی مان را به خطر انداخته، با هم به سر فصل های مشترک و برخی توافقاتی اصولی برسیم. پیشترها هم ایرانیان (در سراسر تاریخ سیاسی اجتماعی خود) نشان داده اند که در خصوص مبحث «هویت» با یکدیگر توافق نداشته اند و هیچگاه نبوده که آنها بدون خون ریزی و غالب شدن یک بخشی از جامعه بر بخش دیگر آن مسائل شان را به راه و روش های عادلانه و صلح آمیز حل کرده باشند. البته به دلائلی که مشخص است پیشترها اهمیت این مسئله (بحث هویت) به این درجه بر ما معلوم نبود. و درواقع از بعد فروپاشی سلسله پهلوی و تشکیل حکومت «جمهوری اسلامی» بود که ما توانستیم به این پدیده بگونه ای نگاه کنیم که بتوانیم به اهمیتش و مسئله ساز بودنش پی ببریم. چراکه در دوران پهلوی به دلیل یکسونگری فرهنگی دستگاه حاکمه و تفسیرات ناسیونالیستی غلطی که از این مسیر و یا مسیر نیروهای رقیب مطرح می شد چنین بود که برای اغلب مردم و حتا نیروهای دگر اندیش معلوم نبود که بالاخره هویت ما مردم ایران چیست و از کدام اصل ریشه داریم و اینکه اگر برای این مسئله نخواهیم راه حل عاقلانه ای پیدا کنیم آنگاه بزودی بر اساس عقاید واهی و خیالات باطل از بابت مسئله هویت روزی در مقابل هم قرار می گیریم و حکم به نابودی هم می دهیم. به نظر من ، اما ، موقعیت کنونی ایران و جهان همه ما ایرانیان را زیر سئوال بزرگی برده تا اگر راه حلی عاقلانه و صلجویانه ای برای این مسئله پیدا نکنیم آنگاه شاید دور نباشد که خصلت نخبه گرا و نیک گزین طبیعت، نقشه کشور ما را از صحنه گیتی بیرون کند و وضعی را پیش روی ما گذارد که با یکدیگر دشمنی کنیم و بخواهیم -خدای نکرده -در یک جنگ داخلی بر سر مسئله هویت همدیگر را نابود سازیم. به هرحال از آنجایی که روند رشد فکری و اجتماعی ما ایرانیان سیر عادی و طبیعی نداشته و کماکان بیشتر جمعیت آن اندر خم کوچه های «ولایت» و «سلطنت » گیر کرده اند، بسیار احتمال دارد که با کوچکترین بادهای مخالف که بر اثر تحولات سیاسی و بر حسب مشکلات اقتصادی همیشه از جانب کشورهای قدرتمند به جریان می افتد، مجبور شویم از خاستگاه های طبیعی و اجتماعی مان دست کشیده، یا کوچ کنیم و یا ناخودآگاه وارد یک جنگ تمام عیار داخلی شویم. 
اینکه امروزه بسیاری از ایرانیان بخاطر صدمات ناشی از انقلاب سال 57 در هیچ زمینه ای با هم وحدت نظر ندارند و اغلب همدیگر را در ارتباط با تبه کاری های وضع موجود متهم می کنند چیزی نیست جز اینکه نشان می دهد اختلاف نظر و تضاد عمیقی بر سر مسائل کلیدی (از جمله مسئله هویت) بین ایرانیان وجود دارد. خرابی این وضع آنچنان گسترده است که بین گروه های مذهبی حامی «جمهوری اسلامی» و نیروهای برخاسته از آن و حتا نیروهای درون حاکمیت نیز همآهنگی وجود ندارد و آنها به سادگی آماده اند تا که در اولین فرصت ممکن یکدیگر را یا بکشند و یا از صحنه رقابت های سیاسی بیرون کنند. موضوع «قانون جنگل» و «قانون تنازع بقاء» که می گویند بروشنی تمام در مورد جامعه امروز ایران صدق می کند. برای اثبات این مسئله فکر می کنم نیازی به آوردن شاهد ندارم ودرواقع (بعد از برگذاری انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران) همه خود شاهدند که چگونه بخشی از جامعه ما (یعنی پیروان «اسلام ولایی») دنائت و شناعت را به منتها درجه رسانده و در کمال قساوت و وقاحت  با سوء استفاده از منابع ملی و بودجه دولتی قصد دارند دیدگاه های خود را (از موضوعات دین و هویت و حکومت) بر میلیونها انسان ایرانی دیگر که لزوما مثل آنها فکر نمی کنند و باور ندارند، تحمیل نمایند. این نشان می دهد که ایرانیان نه تنها بر سر مسئله «هویت» بلکه در بسیاری از مسائل کلیدی با همدیگر همعقیده نیستند. عدم توافق ما ایرانیان بر سر مسائل اصلی اجتماعی مان، و همچنین عدم درک مسئله «هویت» آنچنان وضعی پیش آورده که ما نتوانیم قدرت جمعی لازم را در بیرون راندن نیروهای خرابکار و زیانکار به دست آورده و با همکاری جمعی دست آنها را از داشتن قدرت و دخالت بر سرنوشت خود و فرزندان مان کوتاه نماییم.
وقتی تاریخ و مذهب یک کشوری (طی 2500 سال) سراسر تحریف می شود و آن را هرزمان کسانی شرح و تفسیر می کنند که وابسته به قدرت های ذینفع اند و همه پدیده های تاریخی و علوم انسانی براساس عقاید آنها تعریف می شوند، مشخص است که هیچ موضوع و پدیده ای برای آن مردم بگونه ی اساسی شناخته نمی شود و آنها بالطبع مجبورند با بادهایی که هر زمان به سبب تمرکز قدرت به جریان می افتند، جا به جا شده و حتا مجبور می شوند علیه منافع خود و سرنوشت نزدیکان و فرزندان شان قیام نمایند.
پیشترها، شناخت این مسئله به دلیل نبود وسائل ارتباط جمعی ملی، و انحصار کار انتشارات و خبررسانی در دست عوامل دولتی و وابستگان و دست نشانده گانی که بنوعی شریک حکومت بودند، برای اغلب مردم چندان مشخص نیوده است. اما امروزه به یمن وجود رسانه های غیردولتی و وسائل ارتباط جمعی وسیع و فرصت هایی که از خصلت رقابت و دست به دست شدن سریع عرصه بازار اقتصادی برای همه فراهم است، این امکان برای ما هست که در ارتباط با موضوعات اصلی و نیازهای واقعی خود راسا اندیشه و چاره جویی کنیم.
ایرانیان اگر به میهن شان علاقمندند و اگر سربلندی کشورشان را آرزو دارند، چاره ای ندارند جز اینکه بد و خوب عناصر اجتماعی شان را از آن خود بدانند و بخواهند در رفع مشکلات جامعه شان مشترکا مسئولیت بپذیرند و همکاری کنند. یکی از مهمترین مسائلی را که باید قبل از هرچیز برای خود روشن سازیم و با هم توافق کنیم این است که بدانیم ما ایرانیان از یک نژاد و یک اندیشه و یک مذهب مشترک بخصوص ریشه نگرفته اند بلکه هر بخشی از ما مخلوطی از دیگری است که می تواند هویت دیگری داشته باشد. حتا اسلام و مذهب شیعه که گفته می شود دین و مذهب اکثریت ایرانیان را تشکیل می دهد به یک گونه مشخص و مشترک نیست و آنها به قرار واقع همه با هم اختلاف دارند. در این وضعیت اگر گروه هایی (چه سیاسی و یا مذهبی) بخواهند یکجانبه برای همه دست به «هویت سازی» بزنند آنگاه بی آنکه متوجه باشند ، خود تخم دشمنی و اختلاف و تفرقه را در همه سطوح جامعه پراکنده می کنند. ما اگر با رژیم «جمهوری اسلامی» و همه تبعاتش مخالفیم، از آنروست که این رژیم از همان بدو ظهورش دست «به هویت سازی» زد و آنچه را که خود بدان باور داشت را خواست به عموم مردم دیکته کند. این کار بخودی خود نادرست و محکوم و محتوم به نابودی است. چه آن کار به توسط «جمهوری اسلامی» صورت بگیرد و یا نیروهای برخاسته از آن و یا مخالف آن .
این را اگر ما خوب درک کنیم شاید فرجی حاصل شود و الا مطمئنا بر اثر پراکندگی فکری و تفرقه و تقلیل توان جمعی کشورمان را به دست خودمان نابود خواهیم ساخت. پیشتر نیز گفته ام: اگر در فردایی که خدا آن روز را نیآورد، بیگانگان به کشورمان پا گذاشتند که اوضاع کشورمان را سروسامان بدهند، یادمان باشد که ما در راه اتحاد و پیدا کردن یک فصل مشترک عقلانی و سالم هیچ نکوشیدیم.
15 سپتامبر 2009