Friday, April 29, 2011

سرزمین فتنه های تمام نشدنی

کشور ما این روزها شده مرکز فتنه سازی و فتنه پردازی گروه های وابسته به «نظام ولایت فقیه» و همه آن کسانی که در این 32 سال اخیر سنگ این «جمهوری شترگاوپلنگی» را بیش از هرکس به سینه زده اند و می زنند.
سرعت شکل گیری این فتنه سازی ها به حدی شده که حتا محمدرضا نقدی، رئیس سازمان بسیج مستضعفین، هشدار داده در فتنه هایی که در پیش رو داریم «تشخیص حق از باطل بسیار دشوار خواهد بود و چه بسا منحرفان با علاقه ظاهری به عدالت و مهدویت و با نام صالحین رو در روی انقلاب بایستند.»
«سردار بسیج» از «فتنه های جدید» و «جریانات منحرف» ی یاد می کند که ممکن است از میان خودشان بوجود آید و آنگونه که نوک پیکان حملاتش را متوجه اطرافیان محمود احمدی‌نژاد، به ویژه اسفندیار رحیم مشایی، مسئول دفتر ریاست جمهوری، کرده‌، به همه مردم ایران هشدار می دهد که مواظب فتنه های بعدی باشند!
همین سال گذشته بود که سردمداران رژیم و حامیان دولت بعداز تظاهرات عاشورا و 22 بهمن و آن وحشی گری ها و تجاوزات که نسبت به ایرانیان معترض روا داشتند، با وقاحت تمام اما با خوشحالی اعلام کردند که فتنه 88 را سرکوب کرده اند. اینک اما خود آنان دارند به جان هم می افتند و از پیش به مردم هشدار می دهند که جنس فتنه بعدی با جنس فتنه های قبلی فرق دارد بلکه « پیچیدگی و عمیق آن حتی با فتنه ۸۸ هم قابل قیاس نیست.»
رئیس سازمان بسیج مستضعفین معتقد است برای شناخت «پیچیدگی فتنه‌های آینده»  بعلت آنکه با جریان حق شباهت دارد، «قدرت بصیرت بسیار بیشتری لازم دارد. لذا برای پیروزی بر فتنه‌های آخرالزمان باید بصیرت کسب کنیم.». بهمین خاطر شکنجه گر معروف، حسین شریعتمداری، سردبیر کیهان و نماینده مستقیم رهبر جمهوری اسلامی در این روزنامه در تبیین جریانات انحرافی روشن ساخته که سردسته فتنه گران بعدی اسفندیار رحیم مشایی است که درواقع «همه‌کاره دولت» شده است. او مشایی را متهم ساخته که با «باند منحرف و نفوذی» خود محمود احمدی‌نژاد را تحت نفوذ خود درآورده است.
چندی پیش هم محمدرضا باهنر، دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین، در همین راستا، با محکوم کردن کسانی که به گفته وی «به بهانه دفاع از ولایت با روحانیت و مرجعیت مشکل دارند» گفت: «فتنه آینده که در حال اوج‌گیری است فتنه‌ای است که می‌خواهد از درون اصولگرایی در آید و بگوید اصولگرا است اما حوزه‌های علمیه و شریعت را قبول ندارد.»
محمدرضا باهنر افزود: «این فتنه عظیم در حال شکل‌گیری است و بیان مکتب ایرانی و تفکر لیبرال در مسائل فرهنگی در همین راستا است.»
اشاره وی به سخنان اسفندیار رحیم مشایی است که گفته بود جمهوری اسلامی باید از این پس «مکتب ایران» را به دنیا معرفی کند و «اگر ایرانیان نبودند، اسلام در توهم ناشی از ناسیونالیسم عربی مدفون می‌شد».
پایگاه اینترنتی «دولت یار» که یکی از پایگاه های اینترنتی حامی دولت است در سایت خود نوشته است: «اگر موج تخریب دولت به همین شکل ادامه یابد و اعتراضات به اصطلاح رسانه‌ای به اغتشاشات خیابانی تبدیل شود و لات‌ها و شعبان بی‌مخ‌ها به سمت پاستور [که دفتر رئیس دولت در آن واقع است] حرکت کنند قطعاً گروه‌های معاند با ظاهر مشابه در آنها رخنه کرده و طولی نخواهد کشید کشور به عرصه زد و خوردهای خونین و بی‌قاعده تبدیل خواهد شد زیرا در آن صورت کسی طرف مقابلش را نخواهد شناخت.»
«دولت یار» در ادامه نوشته است: «این یک اخطار نیست. به عنوان برادرانی که حالا در نظر شما از فتنه سبز هم خطرناک‌تر شده‌ایم به شما نصیحت می‌کنیم خود را به ورطه نابودی گروه‌های معاند قبلی نیندازید. کاری نکنید دکتر (منظور احمدی نژاد)، مُهر را از دهان بردارد که اگر چنین شود با مردم خشمگینی طرف خواهید بود که فتنه شما را در نیمی از روز جمع خواهند کرد. اگر مردم عمق فساد و جنایات برخی‌ها را بدانند مطمئن باشید کاخ‌های شما را یکی بعد از دیگری فرو خواهند ریخت.»
تنش‌ها میان این دو گروه این روزها عملا با مسئله عزل و نصب وزیر اطلاعات نمود بیشتری پیدا کرده ‌است.
این قضیه زمانی آغاز شد که رسانه‌های خبری ایران اعلام کردند حیدر مصلحی وزیر اطلاعات از سمت خود استعفا کرده و رئيس جمهور نيز با اين کناره‌گيری موافقت کرده است. اما بعد از چندی با حکم «رهبر» مصلحی دوباره بر سرجایش در وزارت اطلاعات ابقا شد.
این ها همه شاهدی است بر اینکه بدانیم فتنه اصلی درواقع خود«جمهوری فتنه ساز آخوندی» و فتنه ای است که در پی روز 12 فروردین سال 1358 (روز رای دادن 97 درصد مردم ایران به رژیم «جمهوری اسلامی») پدید آمده است و اینکه اگر بخواهیم مصون از این فتنه انگیزی های پی در پی باشیم باید پیش از هرکار به کار این «جمهوری» دروغین پایان بدهیم والا فکر نکنم کسی (حتا خودشان) از این فتنه سازی ها که با فکر اهریمنی (ولایت فقیه) همراه است ، بتواند در امان باشد. بقول حافظ:
حالی درون پرده بسی فتنه می رود
            تا آن زمان که پرده برافتد چها کنند
                                              پیروز و پایدار باشید ، حسین میرمبینی

Sunday, April 17, 2011

باید یک فکر اساسی برای ساکنین اشرف کرد

در اردوگاه اشرف تلفن، اينترنت و ازدواج ممنوع است

يک روز پس از آن که سازمان ملل متحد از مرگ ۳۴ نفر در حمله روز نوزدهم فروردين ماه نيروهای عراقی به اردوگاه اشرف خبر داد، ناوی پيلای، کميسر عالی حقوق بشر اين سازمان، خواستار انجام تحقيقات مستقل درباره اين حمله شد.


ناوی پيلای همچنين خواستار راه حلی برای پايان دادن به مسئله اردوگاه اشرف شد، اردوگاهی در ۸۰ کيلومتری شمال بغداد که در دوران جنگ ايران و عراق ساخته شد، يعنی زمانی که نيروهای سازمان مجاهدين خلق در اواسط دهه ۱۳۶۰ به عراق رفتند تا در کنار نيروهای عراقی با نيروهای ايران بجنگند.


اما گزارش‌ها از شرايط سخت اين اردوگاه حکايت می‌کند و ناوی پيلای نيز روز جمعه گفته بود نبايد گذاشت که ساکنان اردوگاه اشرف «بپوسند».
در همين زمينه در گفت وگويی با عبدالطيف شادوری، که می‌گوید دو ماه پيش با فرار از اردوگاه اشرف خود را به نيروهای عراقی معرفی کرده است، پرسش‌هایی درباره وضعيت اين اردوگاه مطرح کرديم. اصل خبر از رادیو فردا..
باید یک فکر اساسی باید برای ساکنین اشرف کرد. این وضع درست نیست و آخرسر به یک تراژدی وحشتناک پایان می پذیرد.
درواقع این وضع پایانی جز کثافت و جنایت ندارد.
به نظر من باید سران "مجاهدین" و بویژه مریم و مسعود رجوی را برای جنایاتی که در اشرف کرده اند در یک دادگاه بین المللی حقوق بشری مورد بازخواست قرار داد. آنها باید برای جنایاتی که کرده اند و می کنند پاسخگو باشند

وبلاگ پیک خبری ایرانیان راه انذازی شد

شما هم حتما اینروزها به گزارش های خبری که از لیبی در رسانه ها پخش می شود توجه کرده اید. و اینکه جریان حق طلبی مردم لیبی دارد به جاهای باریک می کشد بگونه ای که در حال حاضر عملا مردم لیبی درگیر یک جنگ تمام عیار داخلی شده اند.  هرچه از این گونه خبرها می شنوم بی اختیار یاد کشور خودم و رهبر دیوانه آن می افتم که چیزی از دیوانگی و خودکامگی از معمر قذافی کم ندارد و اینکه چگونه او و دیگر آخوندهای قدرت طلب در تمامی این سالها با عملکردهای احمقانه و ظالمانه شان عملا ما را به همین سمت و سو که اینک لیبی دارد می رود  رهبری می کنند. از این منظر اتفاقا کشور ما و کشور لیبی خیلی بهم شبیه هستند. یک، اینکه این دو کشور دارای ذخایر نفتی عظیمی و طبیعی هستند. دو، اینکه هر دو این کشورها بوسیله رهبران دیوانه و قدرت طلبی اداره می شوند که سعی دارند با تئوری های من درآوردی از «دین اسلام» سر مردم را شیره بمالند تا که اعوان و انصار خودشان را بر مردم حاکم کنند و اینکه نهایتا درآمدهای حاصله از فروش نفت و دیگر منابع طبیعی شان را یکسره بالا بکشند. غافل از اینکه این جریان شیره مالیدن و بالاکشیدن ثروت عمومی حدی دارد و بالاخره روزی تاریخ مصرفش به پایان می رسد. به هر روی من فکر نمی کنم که کشورهایی مانند لیبی و یا سوریه و یا بحرین و یمن و حتا عراق و افغانستان به این زودی زودی ها به دموکراسی و حقوق بشر برسند. چراکه این مسئله مربوط می شود به طرز فکر عمومی مردم این کشورها از اینکه آیا آنها سابقه مبارزه دموکراسی خواهی و مبارزه در جهت رفع تبعیض از نابرابری های حقوق انسانی ، بویژه رفع تبعیض از حقوق زنان را عملا در کارنامه اجتماعی خود دارند یا نه. به نظر من، به سبب سلطه فکر سلطانی و غلبه مذهب سیاسی طی 1400 سال در این کشورها، بعید به نظر می رسد حتا با جریانات اعتراضات عمومی اخیر که در شمال آفریقا و منطقه خاورمیانه شکل گرفته، این کشورها به این زودی ها سر و سامان پیدا کنند. از آنجایی که کشور ما نیز در این منطقه قرار دارد- هرچند تجربه مبارزاتی آزاده خواهی صد ساله ای را در کارنامه خود دارد- اما باز بخاطر رنگ و بوی مذهبی آخوندی انقلاب سال 57 و منحرف شدن آن از مسیر نهضت مشروطه خواهی و همچنین نهضتی که در زمان دکتر محمد مصدق بوجود آمد، ما نیز متاسفانه وارد یک جریان ناسالم مبارزاتی شده ایم که به نظر من اصلا سرانجام خوشی ندارد. چه به هر روی واضح و مبرهن است که ما ایرانیان در مبارزه سیاسی مان با «جمهوری اسلامی» هنوز به «وحدت کلمه» نرسیده ایم. هنوز آماده نشده ایم مثل مصری ها که برای 18 روز مدام میدان مبارزه (التحریر) را ترک نکردند برای یک هفته همه مان دست از کار و زندگی بکشیم و توی خیابانها بریزیم و یک سری اعتصابات عمومی سرتاسری راه بیندازیم. کار مبارزه ما با «جمهوری اسلامی» بیشتر شبیه داستان موش و گربه بازی «تام و جری» شده است.  بهتر بگویم، شبیه رجزخوانی های طرفداران تیم فوتبال پرسپولیس (قرمزپوش ها) و استقلال (آبی پوش ها) شده که گه گاه تیم مورد علاقه شان در یک بازی هیجان انگیز طرف مقابل را شکست می دهد. ما مخالفین «جمهوری اسلامی» هم مترصدیم که در یکی از روزهای تعطیلی عمومی مثل «روز عاشورا» و یا «شب چهار شنبه سوری» که به هرروی مردم حضور عمومی دارند یک ضربه کاری به طرف مقابل (که نیروی های بسیج و طرفدار ولی فقیه باشند) وارد آوریم. بعضی وقتها هم اگر دری به تخته بخورد و آدم مهمی چون «آیت الله» منتظری بمیرد (و یا اخیرا بابای آقای میرحسین موسوی به رحمت ایزی پیوسته) می خواهیم در روز تشییع جنازه او یک مشت محکمی به دهان طرف مقابل بزنیم. این شده روش مبارزاتی ما ایرانیان آزادی خواه در داخل کشور. جبهه خارج از کشور هم که قربان شان بروم. اینقدر حرف می زنند که گویی قصد دارند برای همیشه در خارج از کشور کنگر بخورند و لنگر بیندازند. از «مجاهدین» ش بگویم که همیشه ساز خودشان را زده اند و اینک نیز دارند برای خودشان ساز دیگری کوک می کنند که با کمک بدنام ترین سیاسیون آمریکایی وارد گفتگو شوند تا مگر نامشان از لیست تروریستی آنها حذف شود و روزی و روزگاری بتوانند وارد معاملات و معادلات سیاسی آنها بشوند. آقای رضا پهلوی هم که حالا برنامه مبارزاتی شان را به این نحو تغییر داده اند تا با شرکت در برنامه های تلویزیونی مثل «پارازیت» صدای آمریکا و مصاحبه با کامبیز حسینی (مجری خنده روی برنامه پارازیت) دل جوانان ایرانی را به دست آورند که مگر آنها از ایشان حمایت کنند. «سبزهای میرحسینی» هم که جدای از این دو جریان ، راه خودشان را می روند و منتظرند تا آقای خامنه ای قدری از خر شیطان پیاده شود و تن به همان اصلاحاتی بدهد که آقای خاتمی سالها پیش می خواست صورت دهد. واقعا احساس شرمندگی می کنم اگر بخواهم با این راه هایی که اینان جلوی پای ما قرار می دهند، شما را دلخوش سازم. چه بگویم که نگفتنم اولی تر.
بقول حافظ:
مزاج دهر تبه شد درین بلا حافظ
          کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی     
 پیروز و پایدار باشید ، حسین میرمبینی