شما هم حتما اینروزها به گزارش های خبری که از لیبی در رسانه ها پخش می شود توجه کرده اید. و اینکه جریان حق طلبی مردم لیبی دارد به جاهای باریک می کشد بگونه ای که در حال حاضر عملا مردم لیبی درگیر یک جنگ تمام عیار داخلی شده اند. هرچه از این گونه خبرها می شنوم بی اختیار یاد کشور خودم و رهبر دیوانه آن می افتم که چیزی از دیوانگی و خودکامگی از معمر قذافی کم ندارد و اینکه چگونه او و دیگر آخوندهای قدرت طلب در تمامی این سالها با عملکردهای احمقانه و ظالمانه شان عملا ما را به همین سمت و سو که اینک لیبی دارد می رود رهبری می کنند. از این منظر اتفاقا کشور ما و کشور لیبی خیلی بهم شبیه هستند. یک، اینکه این دو کشور دارای ذخایر نفتی عظیمی و طبیعی هستند. دو، اینکه هر دو این کشورها بوسیله رهبران دیوانه و قدرت طلبی اداره می شوند که سعی دارند با تئوری های من درآوردی از «دین اسلام» سر مردم را شیره بمالند تا که اعوان و انصار خودشان را بر مردم حاکم کنند و اینکه نهایتا درآمدهای حاصله از فروش نفت و دیگر منابع طبیعی شان را یکسره بالا بکشند. غافل از اینکه این جریان شیره مالیدن و بالاکشیدن ثروت عمومی حدی دارد و بالاخره روزی تاریخ مصرفش به پایان می رسد. به هر روی من فکر نمی کنم که کشورهایی مانند لیبی و یا سوریه و یا بحرین و یمن و حتا عراق و افغانستان به این زودی زودی ها به دموکراسی و حقوق بشر برسند. چراکه این مسئله مربوط می شود به طرز فکر عمومی مردم این کشورها از اینکه آیا آنها سابقه مبارزه دموکراسی خواهی و مبارزه در جهت رفع تبعیض از نابرابری های حقوق انسانی ، بویژه رفع تبعیض از حقوق زنان را عملا در کارنامه اجتماعی خود دارند یا نه. به نظر من، به سبب سلطه فکر سلطانی و غلبه مذهب سیاسی طی 1400 سال در این کشورها، بعید به نظر می رسد حتا با جریانات اعتراضات عمومی اخیر که در شمال آفریقا و منطقه خاورمیانه شکل گرفته، این کشورها به این زودی ها سر و سامان پیدا کنند. از آنجایی که کشور ما نیز در این منطقه قرار دارد- هرچند تجربه مبارزاتی آزاده خواهی صد ساله ای را در کارنامه خود دارد- اما باز بخاطر رنگ و بوی مذهبی آخوندی انقلاب سال 57 و منحرف شدن آن از مسیر نهضت مشروطه خواهی و همچنین نهضتی که در زمان دکتر محمد مصدق بوجود آمد، ما نیز متاسفانه وارد یک جریان ناسالم مبارزاتی شده ایم که به نظر من اصلا سرانجام خوشی ندارد. چه به هر روی واضح و مبرهن است که ما ایرانیان در مبارزه سیاسی مان با «جمهوری اسلامی» هنوز به «وحدت کلمه» نرسیده ایم. هنوز آماده نشده ایم مثل مصری ها که برای 18 روز مدام میدان مبارزه (التحریر) را ترک نکردند برای یک هفته همه مان دست از کار و زندگی بکشیم و توی خیابانها بریزیم و یک سری اعتصابات عمومی سرتاسری راه بیندازیم. کار مبارزه ما با «جمهوری اسلامی» بیشتر شبیه داستان موش و گربه بازی «تام و جری» شده است. بهتر بگویم، شبیه رجزخوانی های طرفداران تیم فوتبال پرسپولیس (قرمزپوش ها) و استقلال (آبی پوش ها) شده که گه گاه تیم مورد علاقه شان در یک بازی هیجان انگیز طرف مقابل را شکست می دهد. ما مخالفین «جمهوری اسلامی» هم مترصدیم که در یکی از روزهای تعطیلی عمومی مثل «روز عاشورا» و یا «شب چهار شنبه سوری» که به هرروی مردم حضور عمومی دارند یک ضربه کاری به طرف مقابل (که نیروی های بسیج و طرفدار ولی فقیه باشند) وارد آوریم. بعضی وقتها هم اگر دری به تخته بخورد و آدم مهمی چون «آیت الله» منتظری بمیرد (و یا اخیرا بابای آقای میرحسین موسوی به رحمت ایزی پیوسته) می خواهیم در روز تشییع جنازه او یک مشت محکمی به دهان طرف مقابل بزنیم. این شده روش مبارزاتی ما ایرانیان آزادی خواه در داخل کشور. جبهه خارج از کشور هم که قربان شان بروم. اینقدر حرف می زنند که گویی قصد دارند برای همیشه در خارج از کشور کنگر بخورند و لنگر بیندازند. از «مجاهدین» ش بگویم که همیشه ساز خودشان را زده اند و اینک نیز دارند برای خودشان ساز دیگری کوک می کنند که با کمک بدنام ترین سیاسیون آمریکایی وارد گفتگو شوند تا مگر نامشان از لیست تروریستی آنها حذف شود و روزی و روزگاری بتوانند وارد معاملات و معادلات سیاسی آنها بشوند. آقای رضا پهلوی هم که حالا برنامه مبارزاتی شان را به این نحو تغییر داده اند تا با شرکت در برنامه های تلویزیونی مثل «پارازیت» صدای آمریکا و مصاحبه با کامبیز حسینی (مجری خنده روی برنامه پارازیت) دل جوانان ایرانی را به دست آورند که مگر آنها از ایشان حمایت کنند. «سبزهای میرحسینی» هم که جدای از این دو جریان ، راه خودشان را می روند و منتظرند تا آقای خامنه ای قدری از خر شیطان پیاده شود و تن به همان اصلاحاتی بدهد که آقای خاتمی سالها پیش می خواست صورت دهد. واقعا احساس شرمندگی می کنم اگر بخواهم با این راه هایی که اینان جلوی پای ما قرار می دهند، شما را دلخوش سازم. چه بگویم که نگفتنم اولی تر.
بقول حافظ:
مزاج دهر تبه شد درین بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
پیروز و پایدار باشید ، حسین میرمبینی
No comments:
Post a Comment